هوش غیرمصنوعی و داستان آن
هوش قادر به تغییر جهان در تصویر خود است. هوش ، ما را قادر ساخته که به محدودیتهای زیستی و ارثی غلبه کنیم و خود را در این فرایند تغییر دهیم.
داستان هوش انسان از جهانی آغاز میشود که قادر به کدبندی کردن اطلاعات است…
اینکه جهان چگونه اینگونه است خودش یک داستان جالب است که در همتنیده با داستان هوش است. مدل استاندارد فیزیک دهها ثابت دارد که دقیقا باید مشخص شوند که آنها چیستند، وگرنه وجود اتمها ممکن نبود و هیچ ستارهای وجود نداشت ، در نتیجه نه سیارهای ، نه مغزی و نه کتابی درباره مغزی و نه هیچ چیز دیگری.
اینکه جهان چگونه اینگونه است خودش یک داستان جالب است که در همتنیده با داستان هوش است.
اینکه قوانین فیزیک بسیار دقیقاند و آنهایند که اجازهی تکامل اطلاعات را دادهاند بینهایت ناممکن بنظر میرسد. بهرحال با اصل انساننگر، اگر موضوع این نبود، در موردش صحبت نمیکردیم.جاییکه برخی دستی الوهی میبینند، برخی دیگر چندجهانی می بینند که بدون عنایت به اطلاعات در حال تولید و تکامل جهانهایی کسلکننده و درحال مرگ است.
اما بهرحال فارغ از اینکه چگونه جهان اینگونه شد؛ یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود ما داستانمان را با دنیایی بر اساس اطلاعات شروع میکنیم.
داستان تکامل با مراحل فزایندهای از انتزاع آغاز شد. اتمها – مخصوصا اتمهای کربن که توانایی ایجاد ساختار قوی اطلاعات با پیوند خوردن در چهار جهت را دارند – مولکولهای پیچیدهای را بهطورفزاینده ساختند. در نتیجه فیزیک، شیمی را ایجاد کرد.
یک میلیارد سال بعد، یک مولکول پیچیده به نام DNA تکامل یافت، مولکولی که میتواند به طور دقیق رشتههای بلندی از اطلاعات را کدبندی کند و ارگانیسم هایی را بر اساس این «برنامه ها» تولید کند. اینگونه شد که شیمی ، زیستشناسی را ایجاد کرد.
در یک سرعت در حال شتاب، اورگانیسمها ارتباطات و شبکههای تصمیمگیری را که سیستم عصبی مینامند، تکامل دادند. سیستمی که قسمتهای پیچیدهی بدنهایشان را هماهنگ میکند و رفتارهایشان را برای بقایشان تنظیم میکند. نورونها که سیستمهای عصبی را ساختند در مغزها متراکم شدند ، مغزهایی که توانایی هرچهبیشتر برای رفتارهای هوشمندانه ایجاد کردند. اینگونه شد که زیستشناسی ، علم عصبشناسی و نورولوژی را ایجاد کرد و نهایتا در حال حاضر مغزها پیشرفتهترین پدیده برای ذخیره و تغییرات در اطلاعات هستند. خب ما از اتم ها به مولکولها به DNA و نهایتا به مغزها رفتیم. گام بعدی مختص انسان است.
مغز پستانداران دارای یک ویژگی و استعداد خاص است که در دیگر حیوانات یافت نمیشود. ما قادر به فکر کردن بصورت سلسلهمراتبی هستیم. قادر به فهم ساختاری هستیم که از عناصر مختلف تشکیل شده. عناصری که در یک الگوی منظم نهادینه شده. این نظم نهادینه شده را با یک نماد نمایش می دهیم و سپس از آن نماد بعنوان عنصری در ساختاری استادانهتر استفاده میکنیم.
این قابلیت در قسمتی از مغز رخ میدهد که به آن نئوکورتکس میگویند. نئوکورتکس در انسانها به آستانهای از ظرفیت و کمال رسیده که ما قادریم این الگوها را ایده بنامیم. از خلال یک پروسهی بازگشتی و بیپایان قادریم ایدههایی را بسازیم که از هرزمان پیچیدهترند.
ما این آرایهی گسترده از این ایدههای به هم گره خورده را دانش مینامیم. فقط انسانهای خردمند یک اساس دانشی دارند که خود بصورت تصاعدی در حال رشد و تکامل است و این دانش از نسلی به نسلی دیگر منتقل میشود.
مغز ما باعث ایجاد مرحلهی دیگری از انتزاع شد که در آن ما از هوش مغزمان بعلاوهی یک فاکتور سازندهی دیگر یعنی شست دست که با چهار انگشت دیگر مشت می شود و قادر به گرفتن اشیا می شود؛ برای تغییر دادن محیط و جهت ساختن ابزار. این ابزار نمایانگر فرم جدیدی از تکامل است. در اینجاست که نورولوژی باعث ایجاد تکنولوژی شد. تنها بخاطر ابزار و تکنولوژی ماست که پایه و اساس دانش ما قادر بوده بدون محدودیت رشد کند.
اولین ابداع ما داستان بود؛ زبان گفتاری که ما را قادر ساخت ایدههایمان را با سخنان و کلمات مجزا بیان کنیم. متعاقبا با ابداع زبان نوشتاری ما شکلهایی مجزا را برای نمادینه کردن ایدههایمان توسعه دادیم. کتابخانههای زبانهای نوشتاری قابلیت دستنخورده و کمکنشدهی مغزهای ما را برای حفظ و گسترش دانش و ایدههای ساختیافته و درهمتنیده را توسعه داد.
و اینگونه شد که داستان هوش به داستان گفتن رسید.
ترجمه شده از کتاب How to Create a Mind: The Secret of Human Thought Revealed by Ray Kurzweil